شعر هایی ازاستاد میر یوسفی
کسی گر نداند که قدرت چراست / چو فرشی به تالار خانان سراست
گفتم که خودم شکسته ام از بت تر / انداخته ام خودم زدنیا بر فر
گفتش که شکستگی نه اینست ای خام / آنگاه شکسته ای که ام را پرپر
*****
چوققنوس باید پراتش زدن / وفتنه برامیال دوشش زدن
بباید که مردن به زخم عدو / نمک چندازروبه زخمش زدن
نه عاشق همه راه رفتن بود / که ماندن بود بوسه جایش زدن
*****
نصف عمرباشی خماروگرم خواب / نصف نصفش هم که باشی درسراب
نصف بعدی را که نصف ان بری / برخوراک اب وشهوت میبری
نصف اخرهم که بادنیا وبی اوسرکنی / پس چه می ماندبه یادوشکراللهت کنی
*****
عشق باشد یک نفس آه علی / یا صدای گریه در چاه علی
عشق مفهوم حدیث انبیاست / جای احمد خفتن شیر خداست
عشق فرمان است و جان فرمان براست / فتح خیبر عشق بر پیغمبر است
عشق باشد کربلا یعنی حسین / صبر هر غم خدا یعنی حسین
عشق عباس است در نام آوری / تشنه لب از شط چرا جام آوری
عشق سجاد است افتاده به تب / تا بپا خیزد بیافتد اذن رب
عشق باشد گریه خیرانساء / در سراپرده برای مرتضی
عشق باشد گریه هم مرتضی است / بهر زهرا وقت افتادن زپاست
عشق مکتوب حسین در نینواست / کی پسر یار حسین یاد خداست
عشق فریاد است در روز جزاست / کی گناه اصغرم بودش چه ها